شعر سنتی حاکم قلمروی قلبم
ای زبان سرخ من بی تو سر سبز ندارم
هستی ام رفته به باد و من دگر نبض ندارم
راز من فاش شده کنایه و رمز ندارم
صحبتم بی تو غم آلود و سر طنز ندارم
( حاکم قلمروی قلبم تو بودی که گذشتی
من شدم دیار غم دروازه و مرز ندارم
به گمانم طول عمرم تا کنون بر هرز رفته
سینه ام کویر و حتی علف هرز ندارم
دل گرفته دست خود عنان این بیچاره را حال
آشنا با عشق گشتم در سرم مغز ندارم )
روزگاری منطقی بودم و عقلم رهبرم بود
حکم دیوانه شدن بود منطق و فرض ندارم
فکر نان باش ای رفیق خربزه آب است همی
خربزه خوردم و حال چیزی به جز لرز ندارم
از همه عالم و آدم من طلبکارم همیشه
بی حسابم با فلک به احدی قرض ندارم
از طفولیت مرا دائم ز مرگ هشدار دادند
اگر این حیات باشد من ز مرگ ترس ندارم
شاعری حرافم و درد دلم زیباست اما
نطق من اتمام یافته و دگر عرض ندارم
( حاکم قلمروی قلبم تو بودی که گذشتی
من شدم دیار غم دروازه و مرز ندارم
به گمانم طول عمرم تا کنون بر هرز رفته
سینه ام کویر و حتی علف هرز ندارم
دل گرفته دست خود عنان این بیچاره را حال
آشنا با عشق گشتم در سرم مغز ندارم )
شعر سنتی حاکم قلمروی قلبم
اثر : سینا ستاری
پیج اینستاگرام سینا ستاری :
تکست میکر فعالیت خود را از سال 1393 آغاز نموده و در حوزه آهنگسازی و ترانه سرایی در تمامی سبک ها فعالیت میکند